http://vaezkhod.ParsiBlog.com | ||
(دفتر سوم مثنوى)و مثلا در باب وحدت پیدا کردن و درباب جدا شدن و فاصله گرفتن روح و دل؛ محبت داشتن به چیزى و یا متنفر بودن و منزجر شدن از چیزى، در اصل وحدت پیدا کردن با آن چیز و یا جدا شدن و فاصله گرفتن از آن چیز است.اگر به چیزى محبت پیدا کنید ونسبت به آن چیز در دل خویش سوز محبت ببینید، به همان اندازهاى که محبت دارید، دل شما با همان چیز وحدت یافته و با آن یکى شده است، و لیکن آنچنان که باید، به این وحدت یافتن دل توجه ندارید و صورت پشت پرده آن براى شما مشهود نیست و براى شما حقیقت امر فقط در حد همان «محبت داشتن» معلوم است و نه بیش از آن. و اگر دقیقتر بگوییم، در چنین صورتى شما خود با همان چیز وحدت یافته و یکى گشتهاید، زیرا شما غیر از «دل» چیز دیگر نیستید و دل شما،یعنى شما، و شما، یعنى دل. دل هر کجا باشد، شما آنجایید، و شما هر کجا باشید، دل شما آنجاست.و اگر از چیزى متنفر و منزجر شدید ونسبت به آن در دل خویش نفرت و انزجار دیدید، به اندازهاى که نفرت دارید، به همان اندازه دل شما از همان چیز دور گشته و از آن جدا شده و فاصله گرفته است ولى شما آنچنان که باید، به این دور شدن و جدا گشتن دل توجه ندارید و صورت پشت پرده آن براى شما مشهود نیست و حقیقت امر براى شما فقط در حد همان «نفرت و انزجار» معلوم است، نه بیش از آن. در اینجا هم اگر با تعمق پیش بیاییم، باید گفت در چنین صورتى شما خود از همان چیز جدا شده و دور گشته و فاصله گرفتهاید، زیرا شما غیر از «دل» نیستید».اگر پرده کنار برود و من و شما آن سو رامشاهده بکنیم، خواهیم دید آن وقتى که کسى چیزى را دوست مىدارد و با سوز به آن محبت مىورزد، در همان وقت وى با آن چیز یکى مىشود و در صورت شدت محبت، در آن فانى مىگردد. و بعکس، هنگامى که از چیزى بدش مىآید، از آن دور مىشود و فاصله مىگیرد. (دقت شود).در مکاشفات صوریه برزخیه، احیاناً او را با قالب برزخى شبیه قالب دنیوى مىبینیم که بسوى همان چیزى که دوست مىدارد، حرکت سریع مىکند و نزد آن قرار مىگیرد و یا در آن فانى مىشود، و یا به نوعى دیگر مشاهده مىکنیم که در الفاظ و عبارات گنجانیدن امکانپذیر نیست. و همین طور در صورت نفرت و انزجار از یک چیز احیاناً او را با قالب برزخى در حال فرار و دور شدن از همان چیز مىبینیم، و یا بنحو دیگرى که در لفظ نیاید.بنابراین، محبت به این چیز و دوست داشتن آن، مسئله سادهاى نبوده و حالتى است در دل که بین دل و بین همان چیز، و به عبارتى، بین انسان و بین آنچه دوست مىدارد، ایجاد وحدت مىکند.تذکر این نکته را لازم مىبینیم که مقصود از وحدت و یکى بودن، نوعى خاصى ازوحدت و اتحاد است و بدان معنى نیست که براى ما در این عالم و در میان موجودات مادى شناخته شده است، و همچنین، بدان معنى نیست که دو چیز مبدل به یک چیز باشند و هر دو از میان بروند و ثالثى به وجود بیاید، و یا یکى مبدل به دیگرى گردد و از آن اثرى باقى نماند. و همین طور، مقصود از فانى گشتن در محبوب هم آن نیست که در میان موجودات مادى هست و موجودى در موجود دیگرى فانى مىگردد، و این نیست که از فانى اثرى نماند و به صورت همان چیزى در آید که در آن فانى گشته است.این وحدت و یکى بودن، و این فانى گشتن، به معنایى است که شبیه هیچیک از این معانى مذکور نیست، بلکه بمعنایى است که متناسب با نظام روحى و با سنن و معیارهاى حاکم در آن نظام است. از این وحدت و از این فانى گشتن مىتوانیم با جمله «با هم بودن» و «ملازم بودن» تعبیر بیاوریم؛ کما اینکه در بیاناتى که در اول این سخن از رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نقل نمودیم، و همچنین در روایات وبیانات دیگرى نیز همین تعبیر را مشاهده مىکنیم. و خلاصه سخن اینکه، این وحدت و این فانى گشتن را تا لمس نکردهایم، چگونگى آنرا بخوبى نمىیابیم و الفاظ و عبارات از أداى حق مطلب قاصر است.در هر صورت، محبت، نوعى وحدت پیدا کردن محب با محبوب است. حال باید دید محبوب چیست و در کجاست؟. محبوب هر چه و در هر کجا باشد، محب هم با او و در همانجاست. وحدت محب با محبوب خویش است که محب را یا به عوالم نور و بهاء و حیات و بقاء مىکشد، ویا به عوالم پست ، و ضیق وظلمت، و فشار و عذاب مىبرد. زیرا محب همانجاست که محبوب او آنجاست، و محب با محبوب خود و در عالم اوست و از او جدا نخواهد بود. شما اگر سنگى را دوست بدارید، با او خواهید بود، و اگر نورى را دوست بدارید، با او خواهید بود، و بالاخره هر چه را دوست بدارید، با او و در عالم او خواهید بود، و او سرنوشت شما را مشخص خواهد نمود.پس شما در محبوب خود بنگرید و ببینید محبت چه چیز رادر دل دارید؟ سپس نگاه کنید عالم محبوب شما چیست و کجاست و منزلت وجودى آن کدام است؟ و آیا شما را بسوى بالا مى کشد و یا به پستى و سقوط مى کشاند؟اگر محبوب دل شما موجود نورى باشد، شما نیز نورى هستید، واگر محبوب دل شما موجود نارى باشد، شما نیز نارى هستید. اگر محبوب دل شما علیینى است، شما هم علیینى هستید؛ و اگر سجینى است، شما نیز سجینى خواهید بود. اگر محبوب دل شما حضرت حق است و فقط حب او در دل شماست، شما هم حقانى هستید، و اگر محبوب دل شما هواى نفس شماست، شما نیز نفسانى هستید و در جحیم نفس خواهید بود.عاشق و معشوش را در رستخیز / دو به دو بندند و پیش آرند تیز(دفتر سوم مثنوى)با این توضیح به آثار و برکات محبت خوبان نیز تا حدودى پى مىبریم و سر این جمله از مناجات المحبین امام سجاد سلام الله علیه را مىفهمیم که مىگوید: «أسئلک حبک و حب من یحبک» یعنى «خدایا، محبت تو را و محبت آنکس را که به تو محبت دارد، از تو مىخواهم». امام در این جمله از دعاى خویش علاوه بر حب حضرت حق، حب آنانى را که محب حضرت او هستند، از او مسئلت مىکند. پیداست اگر محبوب دل انسان، خوبان از بندگان، و به تعبیرى، محبین حق و محبوبان حضرت او باشد، انسان با آنها و در عالم آنها، یعنى در جوار قدس حضرت مقصود، و شاهد وجه کریم او خواهد بود.
[ یکشنبه 92/8/26 ] [ 11:39 صبح ] [ جستجوگر حقیقت ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |